ابوحیان توحیدی، دانشمندِ ادیب و فلسفهدانِ ایرانیِ قرن چهارم هجری (م ح 414) شخصیتی پیچیده داشته است. پیچیده از آن جهت که داوری شرح حال نگاران در باره وی بسیار متفاوت است. آیا باید او را ادیبی بدانیم که فلسفهورزی داشته است یا فیلسوفی ادیب یا متکلمی صوفی مسلک به تعبیر سُبکی؟ از جهت دینی و مذهبی هم کسانی از وی با عنوان زندیق و ملحد یاد کردهاند، تا بدانجا که ابن جوزی وی را در کنار ابن راوندی و ابوالعلا، زنادیقِ ثلاثه عنوان میکند که از این میان، خطر ابوحیان را بر اسلام از آن دو دیگر هم بیشتر دانسته است. از سوی مقابل بنا به نظر برخی همچون جنید شیرازی، وی نه تنها ملحد نیست، بلکه "شدید الدیانة" هم بوده است و ابن نجار بغدادی نیز او را متدینی راست کیش خوانده است و حتی شواهدی هم وجود دارد که او را دارای گرایش شیعی نشان میدهد. پارهای منابع هم وی را در شمار فقهای شافعی برشمرده اند. در منابعی چند، از سلوک عرفانی او هم سخن به میان آمده است، تا بدانجا که ابن تیمیه، غزالی را در تصوف، پیرو ابوحیان پنداشته است. انتقاد از زمانه هم جنبهای دیگر از زندگی ابوحیان است . از آنجا که در پارهای از آثارش، بدبینی و ناامیدی موج میزند، برخی از اهل قلم او را صادق هدایت زمانه خودش دانستهاند و دکتر عبدالرحمن بدوی هم او را با کافکا قابل مقایسه دانسته است. شاید فشار زندگی و فراز و نشیب روزگار، دخیل در این امر بوده است؛ چه در واپسین سالهای عمر خود، دچار یأس فلسفی میشود و میل به سوزاندن همۀ کتابهایش میکند. در نهایت، به فلجِ کامل مبتلا میشود و شاید توسل به حالات صوفیانه را دوایی برای رسیدن به آرامش خود دیده است. در مجموع، گرایش مذهبی او معلوم نیست. گرچه استاد مصطفی ملکیان به صورتِ کلی معقتد است از دیانت فیلسوفان، آبی هم تاکنون گرم نشده است!
اما از جهت منزلت علمی، در بُعد فلسفی، تنها به دو اثر او اشارهای گذرا میکنم. در بغداد قرن چهارم؛ در زمانهای که از آن به عصر طلایی اسلام یاد کردهاند؛ ابوحیان در کنار استادش ابوسلیمان سجستانی (ابوسلیمان منطقی)، محورِ مجالس فلسفی بغداد بوده است. مجالسی که کتاب الامتاع و المؤانسة، حاصلِ جلساتِ آن است که همچنین، بهترین منبع برای آشنایی با اخوان الصفا است. اثر دیگر ابوحیان، الهوامل والشوامل است. این کتاب، سؤالهای ابوحیان و پاسخهای مسکویه رازی است. محمد ارکون، نو اندیشِ دینیِ معاصر، که این کتاب، محورِ رسالۀ دکتریاش بوده، معتقد است ارزشِ سؤالها از جوابها بیشتر بوده است. از بُعدِ ادبی هم، احسان عباس، قوتِ ادبیِ ابوحیان را با جاحظ در یک تراز شمرده است و احمد امین مصری هم که خود ادیبی برجسته است، معتقد است آثار او از جاحظ هم قویتر است. خلاصه اینکه شاید این تعبیرِ یاقوت حموی که شیفتۀ ابوحیان بوده است را بتوان قریب به واقع دانست که درباره وی گفته است فیلسوف الأدباء وأدیب الفلاسفة ومحقق الکلام ومتکلم المحققین.
اما آنچه مایه تعجب و شگفتی است، این است که بنا به تعبیر علامه قزوینی در تعلیقات شدّ الإزار "ابوحیان توحیدی با همۀ فضائل و مقام شامخ او در علم و ادب و نحو و لغت و تاریخ و فلسفه، از وضّاعینِ معروف بوده و در جعل اَخبار و احادیث و حکایات، یدِ طولایی داشته است"! علامه امینی هم در جلد پنجم الغدیر، آنجا که زنجیرۀ جاعلان حدیث را بازگو میکند، از ابوحیان در زمرۀ جاعلان حدیث یاد کرده است و بنا بر نقل صاحب الفریدة، وی دروغپرداز و بیدین شمرده شده است. روایتی مفصل را ابن ابی الحدید از ابوحیان نقل میکند که خلیفۀ اول و دوم، ابو عبیدۀ جراح را راهی خانه امیرالمؤمنین علیه السلام میکنند و به او توصیه میکنند که چنین و چنان بگو تا علی (ع) را راضی به بیعت کنی و... که از سند و متن و محتوا و عبارات، کاملا آشکار است که متعلق به قرون بعدی است و به قول علامه قزوینی "آثار وضع بر وَجَناتِ آن هویداست"1. طُرفه آن است که سند را هم خوب جعل کرده است و البته یکی از لوازم جعل حدیث، شناخت اسانید آن است. «عيسى بن دأب عن صالح بن كيسان عن هشام بن عروة عن أبيه عروة بن الزبير عن أبي عبيدة بن الجراح» که به جز (عیسی بن دأب) همه رجال سند در منابع رجالی توثیق شدهاند و برای این اخیر هم میتوان در مطاوی کتب رجال توثیقی دست و پا کرد وکار چندان دشواری نیست. این رساله مسمی به رساله سقیفه است و ابوحیان آن را، همچون موارد مشابه دیگر، از زبان استاد فقه شافعیاش ابوحامد مرورودی (م 263) بیان کرده است. ابن ابی الحدید میگوید توحیدی، هر چه را که دلش میخواسته بگوید ولی نه از زبان خودش، به ابوحامد مرورودی نسبت میداده است. البته ابن ابی الحدید هم بدش نیامده است و خود تلویحاً مضمون این روایت را صحیح میداند: «وإن كان عندنا موضوعاً منحولاً فإنه صورة ما جرت عليه حال القوم، فهم وإن لم ينطقوا به بلسان المقال، فقد نطقوا به بلسان الحال». طرفه آن است که بنا بر نقل ذهبی در سیر أعلام النبلاء (ج17، ص22) خود ابوحیان بعدها به ساختگی بودن آن اقرار کرده و تصریح نموده که آن را در مقابله با رافضه جعل کرده است. ابن حجر به نقل از ابن علج گفته همین جعل رساله سقیقه باعث شده که ابوحیان از چشم وی بیفتد.2
قزوینی میگوید بجز این، مجعولات دیگری هم ابوحیان داشته است، از جمله وصیتنامه ساختگی عباس عموی پیامبر در مرض موت، خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام، و غیر آن هم. دانسته نیست چرا نویسندۀ مدخل ابوحیان در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی (ج5، ص410) هیچ اشارهای به این موضوع نکرده است.
علامه امینی اظهار شگفتی میکند که با این همه، باز برخی برجستگان همچون عبیدی مالکی در عمدة التحقیق آن را نقل و در باب فضائل عمر و ابوبکر بدان استناد کردهاند! پرسش اما همچنان باقی است که فیلسوفِ پرسشگرِ سدۀ چهارم، چه انگیزهای برای جعل آن داشته است؟ و اگر این نسبت درست باشد، چگونه میتوان به منقولات فراوانش اعتماد کرد؟
اما از جهت منزلت علمی، در بُعد فلسفی، تنها به دو اثر او اشارهای گذرا میکنم. در بغداد قرن چهارم؛ در زمانهای که از آن به عصر طلایی اسلام یاد کردهاند؛ ابوحیان در کنار استادش ابوسلیمان سجستانی (ابوسلیمان منطقی)، محورِ مجالس فلسفی بغداد بوده است. مجالسی که کتاب الامتاع و المؤانسة، حاصلِ جلساتِ آن است که همچنین، بهترین منبع برای آشنایی با اخوان الصفا است. اثر دیگر ابوحیان، الهوامل والشوامل است. این کتاب، سؤالهای ابوحیان و پاسخهای مسکویه رازی است. محمد ارکون، نو اندیشِ دینیِ معاصر، که این کتاب، محورِ رسالۀ دکتریاش بوده، معتقد است ارزشِ سؤالها از جوابها بیشتر بوده است. از بُعدِ ادبی هم، احسان عباس، قوتِ ادبیِ ابوحیان را با جاحظ در یک تراز شمرده است و احمد امین مصری هم که خود ادیبی برجسته است، معتقد است آثار او از جاحظ هم قویتر است. خلاصه اینکه شاید این تعبیرِ یاقوت حموی که شیفتۀ ابوحیان بوده است را بتوان قریب به واقع دانست که درباره وی گفته است فیلسوف الأدباء وأدیب الفلاسفة ومحقق الکلام ومتکلم المحققین.
اما آنچه مایه تعجب و شگفتی است، این است که بنا به تعبیر علامه قزوینی در تعلیقات شدّ الإزار "ابوحیان توحیدی با همۀ فضائل و مقام شامخ او در علم و ادب و نحو و لغت و تاریخ و فلسفه، از وضّاعینِ معروف بوده و در جعل اَخبار و احادیث و حکایات، یدِ طولایی داشته است"! علامه امینی هم در جلد پنجم الغدیر، آنجا که زنجیرۀ جاعلان حدیث را بازگو میکند، از ابوحیان در زمرۀ جاعلان حدیث یاد کرده است و بنا بر نقل صاحب الفریدة، وی دروغپرداز و بیدین شمرده شده است. روایتی مفصل را ابن ابی الحدید از ابوحیان نقل میکند که خلیفۀ اول و دوم، ابو عبیدۀ جراح را راهی خانه امیرالمؤمنین علیه السلام میکنند و به او توصیه میکنند که چنین و چنان بگو تا علی (ع) را راضی به بیعت کنی و... که از سند و متن و محتوا و عبارات، کاملا آشکار است که متعلق به قرون بعدی است و به قول علامه قزوینی "آثار وضع بر وَجَناتِ آن هویداست"1
ترجمه کامل متن آن را در: ابوحیان توحیدی و تفکر عقلانی و انسانی در قرن چهارم هجری، پاورقی ص241-244، ملاحظه کنید. کتاب مذکور اثری نیکو در شناخت اندیشههای ابوحیان است که توسط دکتر حمیدرضا شریعتمداری نگارش یافته است. در نگارش این یادداشت از این کتاب و همچنین از مقاله استاد علیرضا ذکاوتی قراگزلو در دبا بهره بردهام.
علاوه بر ابن ابی الحدید منابع دیگر نیز این رساله را نقل کردهاند از جمله قلقشندی در صبح الأعشی (۱ / ۲۳۷-۲۴۷). این رساله یک بار در ثلاث رسائل و بار دیگر در مجموعۀ رسائل أبي حیان التوحیدي به چاپ رسیده است.
قزوینی میگوید بجز این، مجعولات دیگری هم ابوحیان داشته است، از جمله وصیتنامه ساختگی عباس عموی پیامبر در مرض موت، خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام، و غیر آن هم. دانسته نیست چرا نویسندۀ مدخل ابوحیان در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی (ج5، ص410) هیچ اشارهای به این موضوع نکرده است.
علامه امینی اظهار شگفتی میکند که با این همه، باز برخی برجستگان همچون عبیدی مالکی در عمدة التحقیق آن را نقل و در باب فضائل عمر و ابوبکر بدان استناد کردهاند! پرسش اما همچنان باقی است که فیلسوفِ پرسشگرِ سدۀ چهارم، چه انگیزهای برای جعل آن داشته است؟ و اگر این نسبت درست باشد، چگونه میتوان به منقولات فراوانش اعتماد کرد؟
- ترجمه کامل متن آن را در: ابوحیان توحیدی و تفکر عقلانی و انسانی در قرن چهارم هجری، پاورقی ص241-244، ملاحظه کنید. کتاب مذکور اثری نیکو در شناخت اندیشههای ابوحیان است که توسط دکتر حمیدرضا شریعتمداری نگارش یافته است. در نگارش این یادداشت از این کتاب و همچنین از مقاله استاد علیرضا ذکاوتی قراگزلو در دبا بهره بردهام.
- علاوه بر ابن ابی الحدید منابع دیگر نیز این رساله را نقل کردهاند از جمله قلقشندی در صبح الأعشی (۱ / ۲۳۷-۲۴۷). این رساله یک بار در ثلاث رسائل و بار دیگر در مجموعۀ رسائل أبي حیان التوحیدي به چاپ رسیده است.
سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۵:۳۹