ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغۀ خود ج11 ص269، فصلی می‌گشاید با عنوان «أدعیة فصیحة من کلام أبي حیّان التوحیدي»؛ و خود، آنها را نیکو می‌شمارد. با توجه به تهمتِ الحادی که پاره‌ای از منابع متوجهِ ابوحیان ساخته‌اند، این مسئله قدری باعث شگفتی می‌شود. این دعاها و مناجات‌های بلیغ و عارفانه، در اصل، بخشی از کتاب الإشارات الإلهیة والأنفاس الروحانیة1 اسم کامل آن در انتهای جلد اول کتاب ذکر شده است، ولی نام متداول آن، چنابچه بر نسخه‌های چاپی هم آمده است، همان االإشارت الإلهیة است. ابوحیان است؛ کتابی دوجلدی که تنها جلد اول و بخشی از جلد دوم آن به ما رسیده است و جمعاً 54 رساله و ملخصی از ده رساله دیگر است و می‌توان آن را میراث ادبی صوفیانه قرن چهارم قلمداد کرد. این کتاب که در حدود سال 400 تألیف شده است، ابتدا در سال 1950م. به کوشش عبدالرحمن بدوی (جلد اول آن بر مبنای نسخه کتابخانه ظاهریه دمشق) و بعد از آن به همراه ملخصی از جلد دوم به تحقیق وداد القاضی منتشر شده است. بخشی که ابن ابی الحدید نقل کرده است در کار دکتر بدوی مذکور نیست و از آنجا که همین بخش در نسخه ملخصی از الإشارات الإلهیة که در کتابخانه برلین وجود دارد (شماره 2818 در جلد سوم فهرست آلوارث) ذکر شده است، می‌توان اطمینان حاصل کرد که از کتاب اشارات ابوحیان است. خانم وداد القاضی در بخشی از مقدمۀ خود بر کتاب، بعید نمی‌داند این کتاب نیز همچون دیگر تألیفات ابوحیان، اولاً به درخواست کسی نگارش یافته است، و ثانیاً انگیزۀ تألیف آن جلب منفعت مادی بوده است. شاید این جلب منفعت مادی شگفتیِ ما را از صدور چنین ادعیه‌ای از ابوحیان کمتر می‌کند. اصولاً آیا اگر کسی معتقد به خدا نباشد معقول است او را خطاب کند و با او راز و نیاز کند؟ عبدالرحمن بدوی نیز در مقدمه‌اش می‌نویسد: اینجا معنای مصطلح دعا مقصود نیست. این دعا لزوماً بین بنده و خالق هستی نیست؛ می‌تواند بین ذات و نفس آن باشد و به تعبیر او «مرفوعة إلی اُسّ القوی العلیة» ؛ و این دیدگاه به اندیشه‌های شاخه الهی فیلسوفان اگزیستانسیالیست و کسانی همچون گابریل مارسل از جهتی قرابت دارد، اگر چه از جهاتی هم از اندیشه مذکور فاصله می‌گیرد. در واقع، خطاب واقعی به خودِ ملکوتیِ انسان است. بدوی می‌گوید بر همین اساس ما نباید با خطاب الهی (اللهمّ... اللهمّ...) در ابتدای فقراتِ آن، فریب بخوریم. این خطاب جز عادتی زبانی بیش نیست. از طرفی آنتونی کنی هم که از زمره فیلسوفانِ ندانم‌انگاری امکانی است، در کتاب خود خدای فیلسوفان ص129 (The God of Philosophers) در این باب چنین می‌نویسد:
هیچ دلیلی وجود ندارد که به ما بگوید فردی که نسبت به وجود داشتن خداوند شک دارد، نباید برای طلب کمک و راهنمایی، به درگاه خداوند نیایش کند. برخی از افراد، نیایش فرد ندانم‌انگار به درگاه خداوند را خنده‌دار می‌دانند. اما نیایش ندانم‌انگار، بی‌شک نامعقول‌تر از فریادهای کمک‌خواهیِ فردی شناور بر روی اقیانوس، یا گرفتار در دامی در میانۀ جنگل، یا آتش روشن کردن فردی گیرافتاده در میانه‌ی برف‌های یک رشته کوه، نیست؛ و این در حالی است که ممکن است اصلاً کسی آن اطراف نباشد که فریادهای چنین فردی را بشنود یا نور آتش برافروخته‌‌اش را ببیند! نیایش ندانم‌انگار، به نظر معقول می‌رسد، چه خدا وجود داشته باشد و چه وجود نداشته باشد.

جدا از این تحلیل‌ها بد نیست اشاره کنم ابن حجر عسقلانی از فارس بن بکران شیرازی که از دوستان نزدیک ابوحیان بوده است نقل می‌کند که وی در آخرین لحظات زندگی خود، سر بلند کرد و خطاب به حاضران که خدا را به یادش می‌آوردند گفت: مگر خیال می‌کنید مرا نزدیک شرطه یا سپاهی می‌برند؟ نه. من نزد پروردگار آمرزگارم می‌روم (لسان المیزن؛ج7، ص29).
بخشی از این مناجات زیبا و عارفانه2در خصوص جنبه‌های ادبی کتاب اشارات ابوحیان، آثاری چند منتشر شده است؛ از جمله عبقرية النثر العربي `دراسة لغوية تحليلية فى كتاب الإشارات الإلهية لأبى حيان التوحيدى` فى ضوء علم اللغة الحديث به قلم أيمن على عبد اللطيف أبو زيد، و همچنین الإشارات الالهية لابي حيان التوحيدي (دراسة اسلوبية) به قلم فائز طه عمر. چنین است:
اللّهمَّ كما ابتَلَيتَ بِحِكمتِكَ الخَفيّةِ الّتي أشكَلَت عَلَى العُقُولِ وَحارَت مَعَهَا البَصائِرُ فَعافِ بِرَحمَتِكَ اللَطيفَةِ الّتي تَطاوَلَت إلَيها الأعناقُ وَتَشَوّفَت نَحوَها السَرائِر وَخُذ مَعَنا بِالفَضلِ الّذي إلَيكَ هوَ مَنسوبٌ وَعَنكَ هوَ مَطلوبٌ وَافطِم نُفُوسَنا مِن رِضاعِ الدُنيا وَالطُف بِما أنتَ لَهُ أهلٌ إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ.
اللّهمّ قُدنا بِأزِمَّةِ التَوحيدِ إلى مَحاضِرِ طاعَتِكَ وَاخلُطنا في زُمرَةِ المُخلَصينَ لِذِكرِكَ وَاجعَل إجابَتِكَ مِن قَبيلِ ما يَتَّصِلُ بِكَرَمِ عَفوِكَ وَلا تَجعَل خَيبَتَنا مِن قبلِ جَهلِنا بِقَدرِكَ وَإضرابنا عَن أمرِكَ فَلا سائِلَ أحوَجُ مِنّا وَلا مَسئول أجوَدُ مِنك.


۱. اسم کامل آن در انتهای جلد اول کتاب ذکر شده است، ولی نام متداول آن، چنابچه بر نسخه‌های چاپی هم آمده است، همان االإشارت الإلهیة است.
۲. در خصوص جنبه‌های ادبی کتاب اشارات ابوحیان، آثاری چند منتشر شده است؛ از جمله عبقرية النثر العربي `دراسة لغوية تحليلية فى كتاب الإشارات الإلهية لأبى حيان التوحيدى` فى ضوء علم اللغة الحديث به قلم أيمن على عبد اللطيف أبو زيد، و همچنین الإشارات الالهية لابي حيان التوحيدي (دراسة اسلوبية) به قلم فائز طه عمر.
شنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۶:۴۶